يك ساعت ويژه


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : چهار شنبه 28 آبان 1393
بازدید : 121
نویسنده : Hadi
مردي، دير وقت، خسته و عصباني، از سر كار به خانه باز گشت. دم در، پسر پنج ساله اش را ديد كه در انتظار او بود.
- بابا! يك سوال از شما بپرسم؟
- بله، حتماً. چه سوالي؟
- بابا، شما براي هر ساعت كار، چقدر پول مي‌گيريد؟
مرد با عصبانيت پاسخ داد: «اين به تو ربطي ندارد. چرا چنين سوالي مي‌كني؟»
فقط مي‌خواهم بدانم. بگوييد براي هر ساعت كار چقدر پول مي‌گيريد؟
- اگر بايد بداني خوب مي‌گويم، 20 دلار.
پسر كوچك در حالي كه سرش پايين بود، آه كشيد. سپس به مرد نگاه كرد و گفت: « مي‌شود 10 دلار به من قرض بدهيد؟»
مرد بيشتر عصباني شد و گفت: « اگر دليلت براي پرسيدن اين سوال فقط اين بود كه پولي براي خريدن يك اسباب بازي مزخرف از من بگيري، سريع به اتاقت برو، فكر كن و ببين كه چرا اينقدر خودخواه هستي. من هر روز، سخت كار مي‌كنم و براي چنين رفتارهاي كودكانه‌اي وقت ندارم.»
پسر كوچك، آرام به اتاقش رفت و در را بست.
مرد نشست و بازهم عصباني‌تر شد: «چطور به خودش اجازه مي‌دهد براي گرفتن پول از من چنين سوالي بپرسد؟» بعد از حدود يك ساعت، مرد آرام‌تر شد و فكر كرد كه شايد با پسر كوچكش خيلي تند و خشن رفتار كرده است. شايد واقعاً چيزي بوده كه او براي خريدش به 10 دلار نياز داشته است. به خصوص اينكه خيلي كم پيش مي‌آمد پسرك از پدرش درخواست پول كند.
مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز كرد.
- خواب هستي پسرم؟
- نه پدر، بيدارم.
- فكر كردم شايد با تو خشن رفتار كرده‌ام، امروز كارم سخت و طولاني بود و همه ناراحتي‌هايم را سر تو خالي كردم. بيا اين 10 دلاري كه خواسته بودي. پسر كوچولو نشست، خنديد و فرياد زد: «متشكرم بابا!» بعد دستش را زير بالشش برد و چند اسكناس مچاله در آورد.
مرد وقتي ديد پسر كوچولو خودش هم پول داشته است، دوباره عصباني شد و با فرياد گفت: « با اينكه خودت پول داشتي، چرا باز هم پول خواستي؟»
پسر كوچولو پاسخ داد: « براي اينكه پولم كافي نبود، ولي الان هست. حالا من 20 دلار دارم. مي‌توانم يك ساعت از كار شمار را بخرم تا فردا زودتر به خانه بياييد؟ دوست دارم با شما شام بخورم...»

.
مرجع : وبلاگ نشاط کوهستان





:: برچسب‌ها: داستان کوتاه ,

مطالب مرتبط با این پست :

می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








داستان کوتا،عاشقانه،داستان تنهایی،داستانک،داستان،داستان کوتاه و شیرین و طنز،مسابقه داستان کوتاه

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 12
بازدید دیروز : 18
بازدید هفته : 37
بازدید ماه : 118
بازدید کل : 87657
تعداد مطالب : 185
تعداد نظرات : 16
تعداد آنلاین : 1

RSS

Powered By
loxblog.Com