پايين و بالا


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : چهار شنبه 28 آبان 1393
بازدید : 115
نویسنده : Hadi

تكاپوي بي وقفه آدمكها را ديدم. ديدم كه به گروههاي چند نفري تقسيم شده و در فضايي تنگ و تار دور هم جمع شده بودند. بالا و پايين مي پريدند و خود را به در و ديوار مي زدند. از خود بيخود مي شدند. عده از آدمكها پايشان را روي دوش بعضي ديگر گذاشته بودند. نبرد نابرابر سنگ و گلوله و دستهايي كه به سهت آسمان بلند بود را ديدم.

انگار آن پايين خيلي ترسناك بود. بعد از آن تمام تلاشم را به كار بردم. خيلي سخت بود، اما توانستم.

حالا كه پرواز را ياد گرفتم، هميشه نگرانم مبادا به دنياي آدمكها سقوط كنم.





:: برچسب‌ها: داستان کوتاه ,

مطالب مرتبط با این پست :

می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








داستان کوتا،عاشقانه،داستان تنهایی،داستانک،داستان،داستان کوتاه و شیرین و طنز،مسابقه داستان کوتاه

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 91
بازدید کل : 87731
تعداد مطالب : 185
تعداد نظرات : 16
تعداد آنلاین : 1

RSS

Powered By
loxblog.Com